رونیارونیا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

کوچولوی ناز

نفسم 4 ماهگیت مبارک

دومین عشق زندگیم چهارمین ماه ورودت به زندگیمون مبارک باشه                                                                 دخترم 4 ماه از زمینی شدنت میگذره و شما یه عالمه بزرگ شدی یه عالمه کارهای جدید خوب و بد میکنی , که البته از بد بودنش خبر نداری, مثلا لبات رو میخوری که من اصلا دوست ندارم از روز 3/31 که 3 ماه و 13 روزه ب...
18 مرداد 1393

عمو علی و دریاچه

 سلام ناز دونه مامان یکی یدونم این چند روزه یا مهمون داریم یا مهمونی میریم, دو روز پیش دوست بابا از مشهد اومده بود تهران خیلی آقای خوبیه و دختر خیلی خیلی خوشگلی هم داره ,اسمشم نیکاست خلاصه کنم اومده بود دیدن شما و واست یه عروسک زرافه واست آورده که جغجغه هم هست و شما عاشقش شدی و هر وقت میذارم جلوت بلند بلند باهاش حرف میزنی ومیخندی دیشب هم خونه عمه شبنم بودیم که عمو علی ( دوست بابا ) اومد دنبالمون و با هم رفتیم دریاچه و اونجا یه دوری زدیم و حال و هوامون عوض شد البته شما همش خواب بودی یه جاهایی هم چشمات رو باز میکردی و دورو برت رو یه نگاه میکردی و دوباره میخوابیدی اینا هم عکس خودمون وعمو علی   ...
25 تير 1393

عزیزم 3 ماهگیت مبارک

ناز دونم , دختر قشنگم 3 ماهه شدنت مبارک دختر گلم تو این 3 ماه یه عالمه بزرگ شدی اصلا خانومی شدی واسه خودت دیگه هر روز یه کار جدید میکنی مثلا وقتی میخندی میخوای از خودت صدا در بیاری حتی یه اقه هم میگی ولی نمیتونی ادامش بدی , دیگه اینکه با مامان و بابا بلند بلند حرف میزنی حتی بعضی موفع ها عصبی میشی و سر ما داد هم میزنی بذار این یکی رو بگم دیگه نمیشه تو نی نی لای لایت بدون کمربند بدارمت آخه باسنت رو بلند میکنی و انقدر وول میزنی که منم از ترسم کمربندش رو واست میبندم دیگه اینکه این روزا کافیه لباست زیر دکمه نباشه یا پتوت روت باشه در عرض 3 سوت تو دهنته ,اینم عکس واسه اثبات موضوع امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدی خیلی شار...
18 تير 1393

رویداد های این چند وقت

میخوام چند تا از اولین ها رو واست بگم اولین باری که  رسما به مامان خندیدی 24 اردیبهشت بود که 38 روزه بودی البته نه این که تا اون موقع نخندیده باشی ها نه, قبل از اونم میخندیدی منتها تو خواب و به فرشته ها بعد از اون بود که زندگی شیرین ما شیرین تر شد 27 اردیبهشت با خاله سعیده رفتیم دکتر کودکان آخه صورت و گردنت پر از جوش شده بود و دکتر گفت اگزما داری و تا 1 سالگی باید صورت و بدنت رو چرب نگه دارم روز 29 اردیبهشت خودم واسه اولین بار ناخن هات رو گرفتم آخه قبل از اون میترسیدم دستات رو زخم کنم , ولی وقتی دیدم با ناخن هات صورتت رو چنگ میندازی عزمم رو جزم کردم و مشغول شدم , راستی اولین ناخن هات رو هم واست نگه داشتم یه کار بدی که کردم ...
15 تير 1393

اولین عکس رونیا دختر گلم

وای وای چی بگم از کجا شروع کنم امروز 2 ماه 28 روز از تولدت , از ورودت به زندگیمون , از قشنگ و شاد کردن زندگی ما میگذره واقعا نمیدونم قبل از به دنیا اومدن تو ما چه جوری زندگی میکردیم , چه قدر بی کار بودیم و چه زندگی بی رنگ و رویی داشتیم ماشالله دخترم انقدر خوب و آرومی که همه واست غش میکنن این عکس روز تولدت که تو بیمارستان ازت  گرفتن اینم عکسیه که خودمون ازت گرفتیم اون اوایل خیلی بچه داری سخت بود , مخصوصا که من شیر هم نداشتم و شما هم به هیچ وجه شیشه رو نمیگرفتی, کارم شده بود گریه کردن از یه طرفم کم خوابی داشت از پا در میاوردم واقعا اگه مامان خودم و مامانی نبودن نمیدونم چیکار میکردم دقیقا تا 38 روزگیت مام...
13 خرداد 1393