رویداد های این چند وقت
میخوام چند تا از اولین ها رو واست بگم
اولین باری که رسما به مامان خندیدی 24 اردیبهشت بود که 38 روزه بودی البته نه این که تا اون موقع نخندیده باشی ها نه, قبل از اونم میخندیدی منتها تو خواب و به فرشته ها بعد از اون بود که زندگی شیرین ما شیرین تر شد
27 اردیبهشت با خاله سعیده رفتیم دکتر کودکان آخه صورت و گردنت پر از جوش شده بود و دکتر گفت اگزما داری و تا 1 سالگی باید صورت و بدنت رو چرب نگه دارم
روز 29 اردیبهشت خودم واسه اولین بار ناخن هات رو گرفتم آخه قبل از اون میترسیدم دستات رو زخم کنم , ولی وقتی دیدم با ناخن هات صورتت رو چنگ میندازی عزمم رو جزم کردم و مشغول شدم , راستی اولین ناخن هات رو هم واست نگه داشتم
یه کار بدی که کردم یادم رفته واسه اولین بار کی بردمت حموم , , ولی تقریبا میدونم که1 ماهه بودی
راستی روز 13 خرداد هم با خاله سعیده رفتیم و گوشات رو سوراخ کردیم , هر کی میدید میگفت چرا این کارو کردی خیلی زود بود ولی من از کارم خیلی راضیم چون هر چی بزرگتر میشدی بیشتر اذیت میشدی
اینم از وقایع این چند وقت , باقیش هم تو یه پست دیگه واست مینویسم