آخرین ویزیت پنج ماهگی
سلاااااااااام نفس مامان
عزیزم امروز وقت دکترمون بود با مامانی رفتیم مطب واسه ساعت 3 وقت داشتیم و اولین نفر بودیم واسه همین بی معطلی رفتیم تو اتاق خانم دکتر , تا رفتیم تو خانم دکتر گفت مشکل ؟ منم از کمر دردام گفتم , بهم چندتا ورزش داد و گفت کمکمون میکنه بهتر شیم , بعدشم رفتیم تا سونوتو انجام بدیم
اون لحظات واقعا دیدنی بود خانم دکتر همه جات رو بهم نشون داد اول از همه سرت بود و مخچت بعد دستات و آرنجت و انگشتات , بعد کلیه و مثانت , بعد ساق و کف پات , قلبت رو که نگو انقدر با مزه میزد که خدا می دونه من تو اون لحظات هم می خندیدم هم از چشام اشک میریخت , البته همه اشک ها اشک شادی بود
راستی خانم دکتر بینی کوچولو و لبهاتم بهم نشون داد انگار داشتی چیزی میخوردی هی از هم باز و بسته میشد...
آخرای سونو بود که قیافه خانم دکتر رفت تو هم , ازم پرسیدشاغلم ؟ منم گفتم نه گفت نی نی پایین و باید استراحتم رو زیاد کنم
منم که تو این چند وقت تنها کاری که نمیتونم بکنم استراحته
آخه از یه طرف باید وسایل خونه رو جمع کنم واسه اسباب کشی از اون یکی طرفم فردا قراره مامانی بره بیمارستان بستری شه واسه عمل قلب , عزیزم واسه مامانی دعا کن تا سلامت بره و برگرده آخه خیلی از عمل میترسه
عزیزم همگی دوست داریم پس به جای منم مراقب خودت باش عزیزم ببخشید که این چند وقت اذیتت کردم و میکنم
عزیزم عکس های سونوتو فردا برات میذارم آخه الان خیلی خسته ام , ببخشید
و در آخر دوست دارم زیییییییییییییاد