عاشورا و خونه نشینی
سلام عزیزم
دیروز عاشورا بود و دل من و بابا تو مسجد قدیمیمون بود ولی حال من زیاد خوب نبود و دلم درد میکرد
به بابا گفتم من نمیام , بابا هم گفت اگه تو نیای منم نمیرم و این جوری شد که 2تایی تا شب نشستیم خونه
الان که این ها رو می نویسم هی داری تکون می خوری و به من میگی من خوبم مامان جووووون
امروز بابا ازم می پرسید که وقتی تکون می خوری چه حسی دارم ؟
منم هر چقدر زور زدم نتونستم این حس قشنگ رو توصیف کنم
واقعا این حسیه که فقط کسایی که تجربش کردن می تونن درکش کنن....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی